Wednesday, March 19, 2008



photo: Oshin D. Zakarian





بهار و گل طرب انگیز گشت وتوبه شکن*** به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن


Tuesday, March 18, 2008


صبح است ساقيا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پيشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشيد می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عيش می‌طلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نيستيم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستيست حافظا
برخيز و عزم جزم به کار صواب کن

من این شعر رو خیلی دوست دارم .مرسی رعنا برای یادآوریش....دور فلک درنگ
ندارد شتاب کن!شتاب کن!شتاب کن!شتاب کن!برخیز و عزم جزم به کار صواب کن!

Wednesday, March 12, 2008


پارسال همین لحظه ها بود, همین ساعت ها, همین روزها ,همین ماه ها اون قدر
به فکر مسائل فرعی بودم که اصل مطلب رو فراموش کردم.اون قدر به حاشیه فکر
کردم که یادم رفت در اصل چه چیزی رو دوست داشتم و چی می خواستم .شایدم فکر
می کردم مسائل فرعی در کنار مسائل اصلی قرار بگیرن همه چیز رو به راه می شه
اشتباه کردم .چیزی رو که خیلی دوست داشتم از دست دادم و همین باعث شده الان
که گه گاه به یاد پارسال میافتم حسرت واربهش نگاه کنم .آخه چه طور می شه آدم
خودشو فراموش کنه .علایقشو ,دلشو, چیزایی رو که می خواد؟ شاید باید این جور
می شد! خیلی این جمله رو تکرارکردم ولی نمی تونم خودم رو راضی کنم. در هر
صورت از ماست که بر ماست


*تو دور می شوی از من
ای لحظه
و صدای عقربه هایت
زخم هایم را می نوازد
اینک تنها
با لبانم چه کنم؟
با شبم
با روزم؟
نه دلداده ای نه کاشانه ای
نه جایی برای زیستن...



سالی بود پر از تصمیمات سخت وعجیب... خوشحالم که حداقل در بعضی موارد
درست و قطعی تصمیم گرفتم گرچه در بعضی دیگر !!!


I've got leather on my shoes,And I've got a dream to live
There is nothing left to lose,So I'm going
I've got a suitcase here in my hand,And I've got a hungry heart
And though I know I hate to leave,From this land that I love
There's a new tomorrow waiting
Oh sometimes it's going to be lonely,Sometimes it will be sad
But I've got to keep on going
Nothing ventured, nothing gained or won,Without a hard fight
...We would never reach the sun,Without trying


این پست قرار نبود این قدر طولانی بشه فقط دو سه خطی توی سرم بود
*شاعر :راینر ماریا ریلکه

Sunday, March 02, 2008




با این تک درخت خاطره ی خیلی خیلی خوبی دارم...
خیلی دوست داشتم الان هم زیر همون درخت ایستاده بودم و ازاون طبیعت زیبا و
بی پایان لذت می بردم و حرکت مه رو نگاه می کردم . آرام آرام به ما نزدیک شد
یکدفعه همه جا تار شد و خیلی آرام از ما عبور کرد و دور شد...
*منم که احتیاج به معرفی ندارم همون خوش تیپم!!!!