Thursday, December 27, 2007

بچه که بودم هیچ وقت دوست نداشتم پارا گرافی رو با نقطه تمام کنم وبرم سرخط .
همیشه احساس بدی داشتم . احساس میکردم وقتی نقطه ای میزارم و میرم سرخط
چیزه جدیدی رو شروع کنم دارم توی فرودگاه با کسی خداحافظی میکنم یا اینکه
به نوعی کسی رو ازدست میدم وباید آماده ی چیزه جدیدی بشم. جالبتر از همه
اینکه ناخودآگاه تا امروزهم همراه من مونده بود و من بهش توجه نکرده بودم.
مخصوصا توی زندگیم.(البته به این هم فکر کردم که شاید به این دلیل بود همیشه
دیکته هام 15-16میشد!!!). با خودم گفتم دیگه باید یاد بگیرم.که پاراگرافی رو
با یه نقطه تمام کنم وبا شجاعت برم سر خط برای شروع جملات جدید . گاهی وقتها
باید یک نقطه ی بزرگ گذاشت تا یادآوری بشه اون بخش به اتمام رسیده و داریم
میریم به سمت پاراگراف جدیدی اززندگی. برام سخته. ولی گویا باید یاد بگیرم .پس
از همین امروز شروع به یاد گرفتن میکنم نقطه
سر خط

3 comments:

Anonymous said...

.




......

رضا said...

این داستان را بخوان بد نیست!
http://www.valselit.com/article.aspx?id=176

رضا said...

یه داستان کوتاه اه از علیرضا بیاتی به نام نقطه ته خط!
اگه نتونستی باز کنی بگید براتون میل کنم.
به نظر خودم که داستان جالبیه
همین!