Wednesday, July 15, 2009



من دوست دارم گاهی از ته دل بلند بلند بلند بی هیچ دلیلی برای خودم بخندم .بعضی
وقت ها دوست دارم برم توئ پارک گریه کنم . من گاهی دوست دارم تا آخرین نفس
بپرم بالا و پایین و دیوانه وار برقصم . من دوست دارم بعضی وقت ها تنهای تنها
باشم . تنها با سکوت خودم . با صداهای مختلف درونم . دوست دارم تنهایی با اونها
قدم بزنم و گاهی هم دوست دارم اصلا بهشون فکر نکنم و بریزمشون دور . من
دوست دارم گاهی برم توی کوچه فریاد بکشم . من گاهی دوست دارم دوست نداشته
باشم . گاهی هم دوست داشتن هام رو دوست ندارم . من بعضی وقت ها کسایی رو
که نباید دوست داشته باشم با بی پروایی تمام دوست دارم . من گاهی به خودم اجازه
میدم خیلی راحت از خط قرمزها عبور کنم .بعضی اوقات از خودم بدم میاد . گاهی از
خودخواهی ها و غرورهای درونم کلافه می شم . گاهی دوست دارم بپرم کسی رو
محکم محکم ماچ کنم و یا گاهی بکوبم توی سر بعضی ادم ها . من گاهی دوست دارم
یاغیانه ازپل های بی حصارزندگی عبور کنم . بعضی وقت ها از این همه خوش بینی
که دارم خسته می شم ولی نمی تونم کاریش کنم شاید جزئی از من شده . من گاهی
دوست دارم محو بشم . من دوست دارم گاهی گذشته رو از اول مرور کنم . دوست
دارم با مردم حرف بزنم وارتباط برقرار کنم و گاهی هم ازشون فرار می کنم . من
دوست دارم توی پارک برای خودم بلند بلند آواز بخونم . من گاهی با شنیدن کلمات
اشکالی در ذهنم مجسم میشن رنگی رنگی . من یه شکل خندان که قرمز و صورتی
و بنفش داره توئ ذهنم برای زندگی مجسم می کنم گرچه گاهی هم رنگ زندگی سیاه
و سفید می شه ولی من قرمزخیلی دوست دارم!!!

من... من... من... تمام اینها وجود منه و همشون چه خوب و چه بد نشون دهنده ی
زندگیه !!!

3 comments:

Rana said...

to yek Goolaye vagheyi hasti! MoooooooooooooooooooooooooooooooA

sarah said...

:)
rasti Gola yani chi, Rana goft..fekr konam chize khobi bashe!;)

Farzad said...

Colorful words... This is force of life talking through your mind... I like blue better though...