Monday, March 19, 2007

دروازه ی دنیای رویاها یش را گشود.لب از سخن بست. به انتظار
فصلی نو روز ها گذراند و باد آمد وطوفان شد. در طوفان ناشکیب
واقعیت رنجور و در مانده ماند. نمی خواست فرار کند. ایستاد ونگاه
کرد. او در جستجوی زندگی زیسته بود و سعی داشت در میان
نغمه های هستی رشد کند. گویا جرمش همین بود. گوشی برای
شنیدن نبود. در سرمای مهیب زمستان عریان بود ومی لرزید و
گرمترین اشک چشمانش را که از سفر رازهای نهفته می آمد
نثار کرد و هیچ قلبی ندانست که این قطره همان کیمیای کشف
.نشده ای ست که مدت ها ست دنبال اویند


ناظر زندگی فردی هستم که جملات بالا تا حدودی وصف حال
اوست. من رو نمیشناسه و من هم اونو نمیشناسم. من فقط ناظرم
همین... از راه دور

امروز بعد از مدت ها با گلناز رفتیم پارک ملت.نمیدونم چند سال بود
که اونجا نرفته بودم.هوا عالی بود. قدم زدیم . بعدشم که غذا و دوباره
....یک پیاده رویه تقریبا طولانی وخوبه خوب

6 comments:

Anonymous said...

aval salam , badesh 2-3 kalam
1- in keh khobi?
2- sale novvet mobarak
3- parke mellat miri , ma ro ham khabar nemikoni
4- neveshtehat khobe , ye zare bishtar tamrin kon , ino be lahaze jaygahe ostadi keh daram , khedmate shoma arz mikonam
5- bazam pishe ma bia
6- habib
7- bedrood

Anonymous said...

che jaleb...mitonam hads bezanam ke too hey mikhasty az pelehaye park bala payeen bery..teflaky golnaz:DDDDD

Anonymous said...

سلام.
خیلی خوشحالم که وبلاگ منو می خونید. پستای شما رو خوندم. لذت بردم ... یه نویسنده ی مهربون که اسمش ریحانه است و خیلی خوشحالم که همسایه ی منزل جدیدمه... نوروزتان پیروز
راستی اسم دختر عموی من ریحانه است ... خیلی اونو دوست دارم ... واقعاً همه ی ریحانه ها دوست داشتنی اند؟

Anonymous said...

yani inghadr saret shologhe ke ye khat eyd mobaraki neminevisy..hahahaaha:DDDDDDDDD

Anonymous said...

ye chand roozi safar boodam alan ke ye khorde invar onvar..hala koli bayad benevisam sare ye forsate monaseb

Anonymous said...

ghashang neveshti...
هیچ قلبی ندانست که این قطره همان کیمیای کشف
نشده ای ست که مدت ها ست دنبال اویند