Wednesday, August 15, 2007

و هیچ خطی
هرگز آن قدر راست نیست
که روزی
در نقطه ای گره نخورد هر دوانتهایش
مانند تار زلف تو
در زیر گردن من
در گرگ ومیش صبح


منوچهر آتشی "در گرگ ومیش ذهن"

دقیقا یادم نمیاد .فکر کنم اولین بار این شعر رو توی وبلاگ مینا خوندم تا
دیروز که کاملش به چشمم خورد و از بعضی قسمتهاش خوشم اومد

علت تاخیرزیاد من در نوشتن مشکلی بود که در وبلاگ بوجود آمد وباید
تشکرکنم از جناب آقای رضا باقری به خاطرحل این مشکلات...



ای فلک بازی چرخ تو نازم...!


1 comment:

Anonymous said...

دلقک پیام آخرش را
در نیمه راه بازگشت ندا می دهد
فرصت غنیمت است
تعیین شده است بلی
تعیین ولی نه نامین


در گرگ و میش صبح
سرخای لاله واره ی اندامت
شکل جهان واقعی ست
که از مه غلیظ سحرگاهی بیرون آید
تا آفتاب را
در برکه های منتظر ریگ وبال چرستو به برکشد
مانند روم مغروری
بعد از پیروزی
حتی
بعد از شکست وتسلیم

man in ghesmatoo dost daram:DDD