Thursday, August 14, 2008

گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت
من فارغم از هر چه بگویند که هستم
ای نفس که مطلوب ِ تو ناموس و ریا بود
از بند ِ تو برخاستم و خوش بنشستم
از روی ِ نگارین ِ تو بیزارم اگر من
تا روی ِ تو دیدم به دگر کس نگرستم
زین پیش برآمیختمی با همه مردم
تا یار بدیدم، در ِ اغیار ببستم
ای ساقی از آن پیش که مستم کنی از می
من خود ز نظر در قد و بالای تو مستم
شب‌ها گذرد بر من از اندیشه‌ی رویت
تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستم
حیف است سخن گفتن با هر کس از آن لب
دشنام به من ده که درودت بفرستم
دیری‌‌ست که سعدی به دل از عشق ِ تو می‌گفت
این بت نه عجب باشد اگر من بپرستم
بند ِ همه غم‌های جهان بر دل من بود
در بند ِ تو افتادم و از جمله برستم

5 comments:

Anonymous said...

che ghashang..chtori khanoumi?

Anonymous said...

اي ساقي از آن بيش كه مستم كني از مي من خود زنظر در قد وبالاي تو مستم شبها كذرد بر من از انديشه ي رويت تا روز نه من خفته نه همسايه ز دستم

به به مرسی!!!

Unknown said...

khosh behalesh dar kol!

Anonymous said...

kheili khob bood!chasbid...

Anonymous said...

ajab sherii,,,,
fogholadas,,,
ba ejazat bezanam to bloge 360.. albate ba zekre manba,,