Monday, February 04, 2008

هر وقت تئاتری می بینم وجودم از لذتی عجیب پر می شه .لذت ,اشتیاق ,خوشحالی
انگار وجودم خالیه خالیه ,هیچ چیز توی ذهنم نیست .راحت ورها. دوست دارم با
بازیگرها روی صحنه راه برم ,صحبت کنم ,فریاد بکشم . کاش می شد هر شب
به دیدن تئاتر برم تا این احساس خوب رو درخودم تقویت کنم تا همش کیف کنم و
لذت ببرم
دیشب به همراه دوستان به دیدن تئاتر"افرا یا روز می گذرد" به کارگردانی "بهرام
بیضایی " رفتیم .گرچه فکر میکنم تئاتر" مجلس شبیه در ذکرمصایب استاد.." او
بهتربود ولی کلی کیف کردم , لذت بردم ,شاد شد
مرسی پیامآآآآآآآآآآآآ
"آدم وقتی هر دو دستش بسته ست به ناچار از رویاهاش استفاده میکنه و جرم من
فقط همین بود..."

http://www.theater.ir/article.aspx?id=14285
http://www.haftan.com/drama/?id=-1029161052


من بی می ناب زیستن نتوانم**بی باده کشیده بار تن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید**یک جام دگر بگیر و من نتوانم



عادتی دارم: هر شب شعری رو برای خودم یاد داشت می کنم .گاهی اون شعروصف
حال وآب وهوای اون روزمه ,گاهی هم کاملا بی ربطه ,شعری که در اون لحظه به
ذهنم میاد و لذت می برم ازش.شعر بالا هم مال دیشب بود و جزء دسته ی بی ربط ها

2 comments:

Anonymous said...

man ham az kare ghabli bishtar khosham omad...

Anonymous said...

baba bache tehraniiiiii morafahe bi dardddd... ey val bazam az in chiza bego ma la'aghal esmesho beshnavimmm 2roz dge zayas balad nabashim:D ma ke to velayatemon az in chiza nadarimm:(