Friday, February 15, 2008


من انتظار نداشتم
با اين برف محض رو به رو شوم
من انتظار نداشتم
با اين عشق محض رو به رو شوم
اين مرغان خفته در لعاب کاشی ها
به ما اعلام می کنند
اين عشق محض
در آن برف محض
آب می شود
اگر بدانيد
که من چگونه تاک را سوختم
در روز آدينه ديدم
حتا فرصت نبود
آن عشق محض را
انکار کنم
از بس در عمر
جاسيگاری های سوخته ديدم
که صاحبان آنها مرده بودند
از بس در عمر
روز ويران ديدم
که محتاج شهادت کسی نبود
گاهی ديده بودم
عمر يک شعله کبريت
از عمر ياران من بيشتر بود
گاهی ديده بودم کسی در باران به دنبال نشانی خانه ای بود پس از آنکه من نشانی را گفتم
ناگهان
آتش گرفت و خاکستر شد.
من در عمرم کسانی را تسلی دادم که سرانجام اين خيابان به پايان می رسد و آن کسان مرا
تسلی دادند که در انتهای اين خيابان يک سبد انگور در انتظار من است
اين عشق محض را
در ميان ديوان حافظ
به امانت می گذارم که بماند
تا کی بماند
نمی دانم
تا چند ساعت
نمی دانم
.
احمدرضا احمدی / دفتر شعر منتخب
http://www.parvanediary.blogspot.com/

4 comments:

Anonymous said...

من انتظار نداشتم
با اين برف محض رو به رو شوم
من انتظار نداشتم
با اين عشق محض رو به رو شوم
اين مرغان خفته در لعاب کاشی ها
به ما اعلام می کنند
اين عشق محض
در آن برف محض
آب می شود
____________________________
in sher ro khily pish ha to bloge parvane khonde bodam ama engar onbar dakesh nakarde bodam.
khily fogholadasss,,

Anonymous said...

من در عمرم کسانی را تسلی دادم که سرانجام اين خيابان به پايان می رسد و آن کسان مرا
تسلی دادند که در انتهای اين خيابان يک سبد انگور در انتظار من است
ghashang boood.

Anonymous said...

خیلی زیبا بود ...

Neda's blog said...

سلام خوبی؟
چند وقت پیش توی گوگل داشتم دنبال شعرای احمدرضا احمدی میگشتم که وبلاگ شما رو دیدم
شعراش محشره! مخصوصا این یکی که شما نوشتی. از شاعرای مورد علاقه ی رسول یونان هست
اینم یه شعر فوق العاده از رسول یونان تقدیم به ریحانه و وبلاگ فوق العاده زیباش
تو نيستي

اما من برايت چاي مي ريزم

ديروز هم

نبودي که برايت بليط سينما گرفتم

دوست داري بخند

دوست داري گريه کن

و يا دوست داري

مثل آينه مبهوت باش

مبهوت من و دنياي کوچکم

ديگر چه فرق مي کند

باشي يا نباشي

من با تو زندگي مي کنم