Wednesday, March 08, 2006

مرگ در می زند
(شخصیتها: مرگ. نات اکرمن (تولید کننده ی لباس.57 ساله
نات روی تخت خواب دراز کشیده ناگهان صدایی می آید.او به پنجره نگاه میکند.شبح شنل پوشی شبیه خودش
ناشیانه می کوشد ازپنجره داخل شود. از لبه ی پنجره می لغزد و روی زمین می افتد
مرگ: یا عیسی مسیح کم مونده بود گردنم بشکنه
نات: شما ؟
مرگ: مرگ . ببینم یه لیوان آب پیدا میشه؟
نات: این یه جور شوخیه؟
(.مرگ: شوخی؟ مگه تو نات نیستی؟ 57 ساله؟(جیب هاشو گشت آدرس رو در آورد
و کنترل کرد
نات: از من چی می خوای ؟ من فلا نمی خوام برم
مرگ: تو رو خدا شروع نکن. می بینی که از صعود حالت تهوع بهم دست داده
نات:صعود؟
مرگ: از ناودون اومدم بالا. خواستم یه ورود نمایشی داشته باشم. ناودون شکست
شنلم پاره شد....بیا بریم بابا
نات: چرا زنگ نزدی؟
!مرگ: گفتم که... می خواستم نمایشی بشه
.نات: متاسفم ولی باور نمی کنم که مرگ باشی. همیشه فکر می کردم تو ..... قدت بلندتر باشه
مرگ: من یک و پنجاه وهفتم. نسبت به وزنم مناسبه... بریم
نات: بیا یه جوری با هم کنار بیایم. می تونی شطرنج بازی کنی؟
مرگ: نه
.نات: من توی یه فیلم دیدم
!مرگ: حتما من نبودم دوستام بودن.من جین رامی بازی می کنم
نات: خب اگه تو بردی من فوری باهات می یام . اگه من بردم یه روز مهلت می خوام
بازی رو شوع کردن
نات: ورق رو بده... ببینم مرگ چه جوریه؟
.مرگ: دراز به دراز می افتی و تموم. حالا می ایی و می بینی
نات: طاقت ندارم درد هم داره؟
مرگ: ببینم ورق برنده چی بود؟
نات: چهار. نمیشه وایساده کنار کاناپه بمیرم؟
مرگ: نه چقدر حرف میزنی. دارم باری میکنم مرد. چند ثانیه بیشتر طول نمی کشه
نات: تو منو یاد دوستم موی میندازی
...مرگ: مرد حسابی... من یکی از ترسناک ترین چهره هام اون وقت تو میگی
مرگ: تو خوشت می یاد پشت سر هم بهم توهین کنی؟
اوه من فکر کردم تو شش ها رو جمع کردی
نات: من؟
مرگ: اینکه زیادی کوتولم اینم اونم...ورق بده
نات: 68—50 تو باختی تا فردا
مرگ: راستی راستی سر زمان بازی کردیم. آخ اگه اون نه رو ننداخته بودم
نات: تازه 28 دلار هم بده کاری. چک هم قبوله
مرگ: من کجا میتونم حساب داشته باشم. تازه این یه ذره هم پول هتل امشبمه و
خرج بنزین وراه فردا
نات: مگه با ماشنن میریم؟
مرگ: تا فردا خودت می بینی
نات: مواظب باش ر وی یکی ازپله ها فالی پوسیدس
همین موقع بود که صدای سقوط هولناکی اومد
نات تلفن رو برداشت
موی منم گوش کن .همین الان مرگ اینجا بود . باهم رامی بازی کردیم
!!!اگه بدونی چقدر دست وپا چلفتیه
داشتم سری مجموعه ی "تجربه های کوتاه "رو ورق میزدم چشمم به این نمایشنامه از وودی آلن
افتاد طنز ها شودوست دارم
در نتیجه خوندمش. مکالمه ی جالبی بود.مرگ بامزه و شوخ طبعی بود
گفتم مختصری( خیلی مختصر البته) ازشو بنویسم تا دوستان هم با این شخصیت جذاب آشنا بشن

No comments: