Wednesday, March 01, 2006

طبق معمول سه شنبه شب ها از کلاس موسیقی بر گشتم خونه . توی راه به خیلی چیزا فکر کردم . با خودم گفتم الان می رم خونه و شروع می کنم به وبلاگ نویسی. وقتی رسیدم دیدم هم حسش نیست و اصلا شاید این جا جاش نباشه..... با دوستی صحبت کردم و اون منو ترغیب به نوشتن کرد
ولی باز دیدم که قدرت بیانشون رو ندارم پس فقط به همین شعر بسنده می کنم

دلم دیوانه شد ای عاقلان آرید زنجیری
!
که نبود چاره ی دیوانه جز زنجیر تدبیری

4 comments:

Anonymous said...

engar aslan ghasd nadari hads bezani man kiam..baba mano mishnasi.in sher oo barat minevisam ta bebini ma faghat 2 khat baham fasele darim...

Anonymous said...

به شب نشینی زندانیان برم حسرت
که نقل مجلسشان دانه های زنجیر است


didi?!

Anonymous said...

bebin fekr kon 20 soualiye ..khob shoro kon..avalin esm.....?

reihaneonnet said...

too ye etelaati bede.....man shoro konam