طبق معمول سه شنبه شب ها از کلاس موسیقی بر گشتم خونه . توی راه به خیلی چیزا فکر کردم . با خودم گفتم الان می رم خونه و شروع می کنم به وبلاگ نویسی. وقتی رسیدم دیدم هم حسش نیست و اصلا شاید این جا جاش نباشه..... با دوستی صحبت کردم و اون منو ترغیب به نوشتن کرد
ولی باز دیدم که قدرت بیانشون رو ندارم پس فقط به همین شعر بسنده می کنم
ولی باز دیدم که قدرت بیانشون رو ندارم پس فقط به همین شعر بسنده می کنم
دلم دیوانه شد ای عاقلان آرید زنجیری
! که نبود چاره ی دیوانه جز زنجیر تدبیری
4 comments:
engar aslan ghasd nadari hads bezani man kiam..baba mano mishnasi.in sher oo barat minevisam ta bebini ma faghat 2 khat baham fasele darim...
به شب نشینی زندانیان برم حسرت
که نقل مجلسشان دانه های زنجیر است
didi?!
bebin fekr kon 20 soualiye ..khob shoro kon..avalin esm.....?
too ye etelaati bede.....man shoro konam
Post a Comment